اشعار و بیوگرافی شهیار قنبری

 
El Mundo De La Musica
بخون وقتی که خوندن معصیت داره. بخون با من، بیا تا من... نگو دیره
Acerca De Weblog


ROCK IS NOT DEAD
Novísmo Sujetos
Escritor

 

« حلوا را عشق است »

نوشته ي : شھيار قنبري

در ولايت ما رسم نيست به آدم زنده , جايزه بدھند كه فيل اگر بميرد صد تومان مي ارزد ! زنده اش جريمه دارد , مجازات دارد , تركه دارد و يك تومان ھم نمي ارزد.براي كسي شدن , براي اسطوره شدن , به جايزه رسيدن , شب بزرگداشت داشتن بايد مرد كه اين جماعت خوش گريه , حلواي نذري دوست مي دارد.ھميشه سياه پوش است و عاشق مجلس ختم زنانه مردانه.با اين ھمه اما , وقتي شاعر بزرگ اش مي ميرد به گورستان نمي رود چرا كه كار واجب تري دارد ،پس اين خيل عزا شيدا , زيبايي آفرينانش را دوست نمي دارد، شاعرانش وقتي كه زنده اند , گرسنه اند وقتي ھم كه مي ميرند كسي برايشان حلوا نمي پزد.

غيبت عشق , درد مشترك ماست يا بايد بگويم بي دردي مشترك ماست.

پيش از مرگ براي سھراب شھيد ثالث فيلم ساز بزرگ مان , شب بزرگداشت گرفتيم يعني به زور سالن يك سينماي كوچك را پر كرديم.نسخه ھاي ويديويي طبيعت بي جان و يك اتفاق ساده اش را ھم براي فروش چيده بوديم كه جماعت خوش گريه با احترام از كنارشان رد شدند.وقتي جسدش را دو روز پس از مرگ يافتند , فھميدند كه تلفن اش براي چند روز قطع بوده است رسانه ھاي ديداري و شنيداري ما اما , دوباره مثل ھميشه غايب بودند چرا كه كارھاي واجب تري داشتند بايد پرچم فروخت , خاك وطن فروخت , انشاھاي ميھني خواند و بغض كرد. بايد پاي روضه ي برادر ھخا سينه زد , براي رمالان و جادوگراني كه با انرژي درماني از راه دور بواسير و روماتيزم را ريشه كن مي كنند مشتري پيدا كرد.برادر پرورنده را در مقام اسپانسر بر سر سفره نشاند تا امت ھميشه در صحنه به دست بوسش بشتابند وحبه قند آغشته به آب دھان آن حضرت را بر زبان بگذارند و شفا يابند رسانه ھاي تبعيدي كارھاي واجبتري دارند از اين دست.ھمين است كه در اين يكي دو سال گذشته , خبر اھداي دكتراي افتخاري به چند ھنرمند و روزنامه نگاربا ارزش و خوش كارنامه , به چشم شان خبر مھمي نبوده است.

دانشگاھي در جنوب كاليفرنيا با اين فكر ناب به ميدان مي آيد تا شايد اين دايره ي جھنمي شكسته شود ,دايره ي حلوا خوران , مرده پرستان , عزا شيدايان.

پيش از اين عزيزاني چون حسن شھباز , بھروز وثوقي , مھدي ذكايي , ھوشنگ توزيع و چند عزيزديگر را به جاي فرستادن به اتاق شكنجه , به روي صحنه فرا خواندند كه بگويند : زيبايي تان را مي بينيم و مي ستاييم , كار نامه تان پيش روي ماست به خاطر نمره نمره اش گل سرخي به جانب تان پرتاب مي كنيم.

اين دكتراي افتخاري , يك سبد گل است براي تاب آوردن اين سفر دشوار , ما زنده ي شما را دوست ترمي داريم.دانشگاھيان كه زندگي سازند , به ھمين زيبايي دايره ي جھنمي را مي شكنند تا مگر از اين پس براي زندگان دست بزنيم و گل سرخي تعارفشان كنيم.

امسال به سراغ مدير برنامه ھاي راديو ايران و من شاعر رفتند، دوباره اما رسانه ھا نيامدند چرا كه كارھاي واجب تري داشتند حتي خبر اھداي دكتراي افتخاري به دو ايراني , از سوي يك دانشگاه امريكايي , دوباره آش دھان سوزي نبوده است، فروش خاك و پرچم و قالي را عشق است.

بگذاريد يك بار ديگر بگويم كه در ھمه ي اين سال ھاي اندوھبار , فقط و فقط مھدي ذكايي و نشريه اش در كنار ما بوده است ، فقط او دل نگران كار ما و ترانه ي نوين بوده است.براي سپاس گزاري از او ,واژه كم مي آورم , اين را نوشتم كه بدانيد چه رسانه ھاي با خبري داريم.

مراسم دانشگاھي به چه دردتان مي خورد , حلوا بفرماييد , وگرنه سرد مي شود از دھان مي افتد , حلوا را عشق است.

سبز باشيد - سبز و آفتابي

 

 

شھيار قنبري

زمان تولد :1329/5/6

محل تولد :تھران

فرزند :حميد قنبري (ھنر پيشه تاتر ، خواننده ، دوبلر ( صداي جري لوييس))

شروع کار:

شھيار قنبري ترانه سرايي را از پانزده سالگي آغاز کرده است .وي در دھه ۶٠ به انگليس سفر کرده ودر سال ١٩۶٨ درگروھاي موسيقي پاپ شرکت مي کند.در تظاھرات اعتراض به جنگ ويتنام ، سال١٩۶٨ در لندن شرکت کرده و از آن پس بي ترديد ترانه سرايي را بر مي گزيند .پس از بازگشت به ايران کارش را با نوشتن براي ھفته نامه ھاي مختلف و خبرنگاري آغاز کرد و در عين حال براي راديو تھران برنامه ي آواي موسيقي  را پيرامون  pop و rock and roll تھيه کرد .فعاليت وي در تلويزيون با گويندگي و ترانه نويسي براي برنامه ي تلويزيوني زنگوله ھا (کشف صداھاي تازه در تلويزيون) درکنار شادروان واروژان ، پرويز اتابکي ، بابک افشار ، اسفنديار منفردزاده ، ايرج جنتي عطايي ، تورج نگھبان و منوچھرسخايي تھيه کننده ي آن برنامه آغاز شد.

ترانه سرايي:

شروع فعاليت ترانه سرايي او در سال ١٣٤٨ يعني در ھجده سالگي با ترانه ي ستاره آي ستاره و ديگه اشکم واسه من نازمي کنه با صداي گوگوش در استوديو طنين بود.در نوزده سالگي فعاليتش را گسترش داد و ترانه ھاي بسياري را براي گوگوش، داريوش، ابي ، فرھاد و خواننده ھاي مشھور آن زمان سرود که قصه ي دو ماھي ، بوي خوب گندم ، مرد تنھا، قصه بره وگرگ، حرف ، نفس، ھجرت، جمعه، ھفته خاکستري،نياز، سقوط ، ھميشه غايب، نفرين نامه،نجواھا،آوار و اگه بموني ازآن جمله اند.شھيار درايران پيش از انقلاب نخستين مجموعه شعر خواني خود به نام" يک دھان آواز سرخ " را منتشر کرد.

فعاليت سينمايي و تئاتر:

شھيار در کودکي در فيلم چھره آشنا به ھمراه پدر ظاھر مي شود و پس از آن در سال ١٣٥٥ در فيلم خانه خراب ساخته ي نصرت کريمي و پس از آن در فيلم شام آخر ساخته ي خود شاعر به ھمراه مرحوم فني زاده ايفاي نقش کرد.او در آن سال ھا دو نمايش نامه به نام ھاي برادران علمي و غزلنمايش نيز نوشت . پس از آن به ھمراه سيمين بھبھاني ، فريدون مشيري ، يدلله رويايي و عماد خراساني به عضويت شوراي ترانه ھاي روز ايران در آمد.در اواخر دھه ي پنجاه فيلم موزيکال پاييز،ايستگاه آخر را با بازي مرحوم پرويز فني زاده و ايرن نويسندگي و کارگرداني کرد که پخش آن با شروع انقلاب ميسرنشد.

پس از انقلاب:

شھيار در سال ١٣۵٩ پس از پيروزي انقلاب به فرانسه مھاجرت کرد و در طي اين مدت فعاليت خود را ادامه داد.سالھا بعد درفرانسه دومين آلبوم خود که در ايران ضبط شده بود به نام"پيشمرگانه ھا" يا "اگرھمه شاعر بودند" را منتشر کرد و پس ازآن "صداي درخت بي زمين". غربت مکاني مي شود براي اوج اين نازنين و واژه پشت واژه سبز مي شود و کارنامه اي رقم مي خورد که مي توان سالھا به آن باليد .شھيار پس از سالھا اقامت در فرانسه در دھه ي ٩٠ به شھر فرشتگان (Los Angeles) در آمريکا مي رود تا غزل نمايش " نون و پنير و سبزي " را در کنسرت ابي و داريوش به صحنه ببرد.کاري متفاوت با بازي تنھا فرزندش "لرکا".

انتشار آلبوم "قدغن" در اوايل ھمين دھه روي مي دھد .سپس دو مچموعه به نام ھاي" شناسنا مه ١" و "شناسنا مه ٢" که مجمو عه اي است از تمام ترانه ھاي نوشته شده توسط شھيار با صداي گوگوش به ھمراه مروري بر سالھاي دور ترانه با کلام شھيار و سپس "سفرنامه " منتشر مي شود.مجموعه اي متفاوت و زيبا .پس از چند سال کاري ديگر به نام" برھنگي "انتشار مي يابد . يک روز پس از فاجعه ي ١١ سپتامبر در نيويورک "دوستت دارم ھا " را به قربانيان پيشکش مي کند و پس از آن يک مجموعه  ترانه خواني به نام "Rewind Me in Paris" که اين مجموعه ،ھمه ي وجود اين نازنين را در سال ھا تلاش بي وقفه ، به ترانه خانه پيشکش مي کند .مجمو عه اي بي نظير به زبان ھاي انگليسي وفرانسه.لازم به ذکر است که آخرين کار مشترک شھيار و گوگوش آلبوم مانيفست است که اين آلبوم با استقبال گسترده ي مردم مي رود که شروعي باشد بر تحول موسيقي و ترانه در سال ھاي غربت.در اين آلبوم ٨ ترانه از شھيار با صداي جاودان گوگوش وجود دارد که مورد توجه دوستداران گوگوش و شھيارقرار گرفته است.

برنامه ھاي راديويي:

برنامه ي راديويي (از سال ١٣٧٢ تا ١٣٧٩ ) از راديو صداي ايران ، س﷼ تلويزيوني گل يا پوچ ، کوچ از تلويزيون جنبش ملي ، برنامه ي مستقل تلويزيوني Original Version از کانال 18 O.v.t.v، مشق شب در کنار شھروز رفيعی و آيلين ، take one و برنامه ي دوستت دارم ھا از تلويزيون جام جم. لازم به ذکر است شھيار قنبري به زبان فرانسه مسلط است و در دو آلبوم اخير خود نيز ترانه ھايي به زبان ھاي انگليسي و فرانسه اجرا کرده است و تا کنون سي و ھفت سال است که در عرصه ي ترانه سرايي فعاليت مي کند و به نقل از وي :(( ھنوز و ھمچنان ، شعر خوردن ، شعر نوشيدن ، شعربوييدن ،شعرگريستن، شعر خنديدن، شعر خوابيدن و شعر نفس کسيدن،تنھا کسب و کار من است)).

 

شھيار از گوگوش مي گويد(در سالھاي سکوت گوگوش):

گوگوش، گوگوش نازنين براي من بانوي ترانه است ، براي ھميشه تا صدا ھست، تا ترانه ھست،گوگوش ھست،سبز وھميشگي. نمي دانم با واژه ھا چگونه از ھمه انسانيتش، از ھمه ھنرش، از ھمه اندازه ھا و تواناييھا يش چگونه مي توان سخن گفت.با اينکه کار من پرداختن و بازي کردن و پيدا کردن واژه ھاست ، اما فکر مي کنم در اين زمينه توانايي لازم را ندارند که به درستي از ھمه  بزرگيھاي این انسان سخن بگويند.به ھر تقدير گوگوش براي من آغاز راھي است.براي من ميلاد شعر و ترانه است.در ھمه اين سالھا گوگوش يعني جواني من،ھمه تجربه ھاي تازه و رنگ به رنگ زندگي من، گوگوش بخشي ازحنجره من بود،بنابر اين گلوگاه و بال پرواز من است.گوگوش ھنرمندي است که بيش از ھمه عاشق خواندن است.اما نمي تواند بخواند. گوگوش اجازه ندارد بخواند. يارب،حسرتا،دردا که در اين سالھاي آخر قرن بيستم،قرني با اين شکوه وتجربه ،قرن کشفھا و اخترعات و ...و قرني که مرزھا برداشته شدند و مي شوند ،پرنده اي به نام گوگوش اجازه پرواز و آوازندارد.

کارھاي مشترک او با گوگوش:

ستاره آي ستاره،

ديگه اشکم واسه من ناز مي کنه،

اگه بموني اگه نموني،

بيزار،

جمجمک برگ خزون،

يادم بشه يادت باشه،

بمان بمان،

عاشقانه ھا (نخستين کار مشترک با شادروان واروژان که بعدھا ترانه ي گلابدان قديمي بر اساس ھمين موسيقي سروده شد)،

کاش من جاي تو بودم،

کوچه ھا،

 تورا باور ندارم،

قصه ي دو ماھي،

قصه ي بره و گرگ،

بين ما ھر چي بوده تموم شده،

ديگه نمي گم دوست دارم،

جمعه،

حرف،

ھجرت،

نفس،

چله نشين،

آخرين خبر،

دلکوک ،

اتاق من،نسل ما، حريق شھر قصه،ستاره آي ستاره (مشترک با مھرداد آسماني)،

آي مردم مردم،

نجاتم بده،

عشق يعني ھمه چيز،

سنگر بي سنگ،

خوب خوب،

غزل شيشه اي،

آفتابي و

شناسنامه من.

 

خلاصه زندگی نامه شھيار قنبری از زبان خودش (اين زندگي نامه در سايت ھاي متعدد موجود است)

در تھران به دنيا آمدم. ھزار سال زيسته ام اما ھمچنان ھفده ساله ام.حرف که نه، زندگي ام شعر است و واژه بازي؛ از پانزده سالگي.

در دھه شصت ميلادي به بريتانياي نه چندان کبير مي روم.اوج ترانه ي بيدار را شھادت مي دھم. ھمه را مي بينم وياد مي گيرم. سال ١٩۶۵ است. نوجواني من در موسيقي پاپ گره مي خورد. سال ١٩۶٨سال اعتراض به جنگ ويتنام. در تظاھرات بزرگ لندن شرکت مي کنم.ھمه را مي بينم. ھمه را ميخوانم. ھمه را مي شنوم. ديگر ترديد ندارم که شاعر خواھم شد. ترانه خواھم نوشت. به ايران بر مي گردم و درنشريه ھاي ھفتگي مي نويسم. براي راديو تھران، صبح ھاي جمعه برنامه ھايي به نام «آوای موسیقی» مي سازم. در تلويزيون، گوينده و ترانه نويس برنامه « زنگوله ھا » مي شوم. جايي براي کشف استعدادھا. صداھاي نو.

 

برگردان فارسي پيام شھيار قنبري پس از دريافت دكتراي افتخاري از

American Liberty University

به روز بيست و پنجم ژوئن سال ٢٠٠۵ ميلادي

خانم ھا , آقايان - عصر خوش.

مولوي شاعر بزرگ ايران زمين مي گويد:در ولايت ما كاري از شاعري ننگين تر نبود.

كجاست ولايت , كجاست سرزمين من ؟سرزمين كودكي ام در من است , در زبان من است , در ھنر من است و در ترانه ھاي من است.

ما عصري رزمي را زندگي مي كنيم , رزمي با زجر، ما بيش تر زجر مي كشيم يا كمتر ؟نمي دانم فقط مي دانم كه بايد بيش از اين ميوه داشته باشيم بايد بيش از اين بيافرينيم بايد پيش برويم زمان آفرينش است, چه ضيافتي كه ھيچ كاري خوش تر از خيال نيست.

اينك به ساموئل بكت گوش بسپاريد.دوباره كوشش كن , دوباره شكست بخور , بھتر شكست بخور و درآغاز , تنھا كلمه بود اما چرا پدر؟

و اين گونه است كه آندره ي تاركوفسكي فيلم ساز بزرگ , آخرين شاھكارش را به پايان مي رساند با ھمين پرسش ساده پيش از مرگ , زيبايي آفريني ديگر گرترواستاين پرسيد پاسخ كدام است ؟-سكوت , پاسخي به گوش نرسيد.

او خنديد و گفت: در اين صورت , پس پرسش كدام است ؟-و آن گاه مرد نه پرسشي , نه پاسخي.

پس به من بگو , بگو به من , به من بگو شعر كجاست ؟

و خاصيت نوشتن چيست ؟

نوشتن ضيافت است

و امروز ضيافت من است

از نيروي تخيل تان سپاس گزارم.

 


نظرات شما عزیزان:

نارسیس
ساعت2:34---28 اسفند 1391
شهیار شهیار تنهایی و غربت خانگی ام انسان زندگی کردن و انسان خواه بودن را نه الفبا گونه که معجزه وار در تار وپودم امیختی دوستت دارم تا همیشه وازه و نفس

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





Uniónes


تماس با ما

Weblog Visits:
 

Today : 9
Yesterday : 0
Week : 52
Mounth : 686
Total : 127816
Subjects : 43
Unions : 88
Onlines : 1



 
 
 

Pichak go Up